- گاز زدن
- دندان زدن، دندان به چیزی فرو بردن
معنی گاز زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- گاز زدن
- دندان زدن فرو بردن دندان در چیزی: خیار را گاز زد، لگد زدن: همی نیارد نان و همی نخرد گوشت زند برویم مشت وزند به پشتم گاز. (قریی الدهر)
- گاز زدن
- Nibble
- گاز زدن
- knabbern
- گاز زدن
- откусывать
- گاز زدن
- жувати
- گاز زدن
- mordisquear
- گاز زدن
- mordiller
- گاز زدن
- mordicchiare
- گاز زدن
- knabbelen
- گاز زدن
- कुतरना
- گاز زدن
- menggigit sedikit
- گاز زدن
- לנשוך
- گاز زدن
- kutafuna
- گاز زدن
- কামড়ানো
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساز بستن ساز دادن ساز نواختن، یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن
عمل نواختن جاز
ساز نواختن، نواختن ساز
قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
قدم زدن، راه پیمودن، بریدن راه
فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی)